ملاقات با تنهایی...


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام دوستان خوشحالم که به وبلاگم سر میزنید اسمم سعید هست متولد 72 هستم و خوزستانی و عاشق ورزش پارکور که 2 سالی میشه کار میکنم آیدی من lov3.alone@yahoo.com****** اسمش از موبایلت پاک می شه.. مسیجاش دیلیت می شه.. به دوستات میگی حق ندارین جلوم اسمش رو بیارین. به خودت تلقین می کنی خیلی هپی مپی هستی.. اما.. با جای خالیش تو قلبت چیکار می کنی.؟؟؟ با این همه تشابه اسمی چیکار می کنی..؟؟؟ با آهنگآیی که باهاش گوش میکردی چیکار می کنی..؟؟؟ وقتی غذایی که دوس داره رو می خوری و یادت میادش چیکار می کنی ؟؟؟ وقتی ازت سراغشو می گیرن چیکار می کنی...؟؟؟ وقتی تیکه کلامشو می شنوی چیکار می کنی ؟؟؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قلب تنها و آدرس ghalbe.tanha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 2025
بازدید کل : 45426
تعداد مطالب : 314
تعداد نظرات : 116
تعداد آنلاین : 1


آمار مطالب

:: کل مطالب : 314
:: کل نظرات : 116

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4
:: باردید دیروز : 1
:: بازدید هفته : 5
:: بازدید ماه : 2025
:: بازدید سال : 5740
:: بازدید کلی : 45426

RSS

Powered By
loxblog.Com

ملاقات با تنهایی...
دو شنبه 27 خرداد 1392 ساعت 6:7 | بازدید : 443 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )

 

 

به نام او که آغاز پاکی‌هاست...

امشب عشق است که با من بازی می‌کند، صدای باران است که چیز مبهمی به خاطرات سوخته‌ام می‌افزاید؛ شاید آن چیز یک لحظه هراس است از روبرویی با واقعیت زندگی، آرامش خیالی باران را در وجودم حس می‌کنم امّا سوزشی را که از شعله‌ی تشویش برخاسته نمی‌توانم با آرامش عجین کنم؛ گویی لحظه‌هایم با یک آرامش که پر تشویش است سپری می‌شود. امشب خاطراتی زنده شد که ذهنم را به عقب ورق زد آنقدر به ابتدا نزدیک شد تا اشک شد و بر گونه جاری شد، دلم آنقدر به آغوش گرم صداقت محتاج بود، که از گرمای دروغین خیال گریخت؛ تا به جایی که به آن تنهایـــــــــــــــــی می‌گویند.

 

- خـــ من در این ظلمت تنهایی خویش نور فانوس تورا میطلبم ـــــدا -





:: برچسب‌ها: ملاقات با تنهایی , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: